جنبش آزادیخواهی کرد و ایرانیان از زاویە دیگری
؟
هم میهنان گرامی، در سرزمینی کە بە درازای تقریبی 1400 سال تمامی ستونهای اداری و عدالت آن بر ستم، برتری و صدارت تحمیلی یک گروە و یک آئین بر دیگر گروەهای ملی، میهنی و آئینی استوار بودە است، آنچنان حس اعتماد و هم آهنگی بە هم ریختە است کە متاسفانە هیچ تضمین و وعدەای از جانب یک بخش از ساکنین این سرزمین نمیتواند قانعکنندە و از اعتبار و اصالت برخوردار باشد.
چرا ؟
چون حدود 1400 سال در چغرافیائی بە نام ایران،غزنویان، قاجارها و صفویان از جانب ترکها، سلجوقیان از جانب ترکمنها، افشاریان و زندیان از جانب کردها و لرها، و پهلویها از جانب فارسها حکومت کردەاند کە در بیشتر موارد غیر از دورە زندها نزدیکترین قوم بە حاکمیت با استفادە از امتیازات حکومتی دیگر اقوام را از حقوق خویش محروم کردە و سعی داشتەاند تا بر نواحی دیگر اقوام چنگ انداختە و پایگاە قومی خویش را مستحکمتر نمایند.
دوران کنونی حکومت اسلامی نیز کە بە باور بندە، یک جمعیت ترکیبی از متجاوزین عربتبار آشنا بە زبان پارسی و ترکان قاجاری، سلجوقی و صفوی در ایران، از طریق نفوذ خود در مساجد و خصومت تاریخی مشترکشان با اصالتهای آریائی ایرانیان اصیل، زهر تجاوز و بی عدالتی تاریخی قوم خود را در ایرانزمین پاشیدەاند و این فرهنگ کینە توزی را چنان گستراندەاند کە حتی پارساها نیز از گزند آن در امان نبودەاند و شاید هم بیشترین خسارت نیز متوجە آنان گشتە باشد، زیرا اگر بە آمار اعدامها و سرکوب سازمانهای سیاسی و مدنی پس از انقلاب نیز بنگریم بە روشنی متوجە خواهم گشت کە چە صدمەای متوجە آنان گشتە است .
با توجە بە نگاە فوق، کە بسیار گذرا بە یک بخش کوچک از گذشتە اجدادی و باستانی این سرزمین مشترک کرد ،لر، بلوچ و پارس و غیرە برداخت در خواهیم یافت کە کار آیندە مردمان این سرزمین برای برقراری عدالت و برابری بسیار پیچیدە و دشوار خواهد بود، مخصوصآ اگر هنوز بە آن درجە از شعور انسانی نرسیدە باشیم کە مشترکات و تفاوتهای همدیگر را بەخوبی دریافتە و با احترام متقابل در فکر ایجاد یک سیستم انسانی متکی بر عدالت اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی باشیم کە هیچ قوم یا ملتی حق برتری و الویت بر دیگر اقوام یا ملتها را نداشتە باشد ، مگر اینکە یک مکانیزم معقول و مورد توافق عموم بکار گرفتە شود و از طریق آن راە ایجاد دیکتاتوری و تمرکز توان اقتصادی، نظامی و تصمیمگیری سیاسی را در دست یک شورای متشکل از نمایندگان گروەهای متفاوت قومی آئینی و اجتماعی قرار دهد، ومخصوصا از تمرکز کلیە ابزار سرکوب، همچون منابع مالی، منابع نظامی، مراکز قانونگذاری یا تصمیمگیری و قوای مجریە شدیدا جلوگیری شود.
اکنون همە ما بە عنوان انسان با تمام سنگینی بار مسئولیت انسان بودن خویش، در مقابل یک نقطە تاریخی قرار داریم و جوهر انسان بودنمان در برخورد با این رژیم ماقبلتارخی و غیر انسانی نمایان خواهد شد. اکنون سوال اساسی این است، کە هر کدام از ما بە عنوان یک انسان در چنین شرایطی چە وظیفەای را برای خویش مشخص کردە و چە اندازە برای رسیدن بە آن تلاش کردە و میکنیم؟
من بە عنوان یک کرد ایرانی، هرگز تاریخ و سرگذشت خویش را از ساکنین سرزمین باستانی ایران آنچنان دور نمیدانم کە نشود، آیندەای مشترک را با کمک درس گرفتن از گذشتە مشترکمان و بکارگیری تجربیات مدرن امروزی جامعە بشری سر و سامان داد .
ایران در طول تاریخ همچنان یک سرزمین مهم با فرهنگها و ملتهای متفاوت اما متعهد بە وحدت در دفاع از محدودە نفوذ و سرزمین اصلی خویش بودە است، از دیدگاە من ایران از ابتدا سرزمین مشترک کردها، لرها سیستانیها و فارسها بودە است، اما اکنون مردمان دیگری در این دیار ساکن شدەاند، همین مشترکات گذشتە میتواند برای ما یک سرمشق بسیار ارزندە باشد کە از اجدادمان در دوران ماد تا نهایت حکومت ساسانیان گرفتەایم، زیرا دلایل سقوط باور نکردنی سرزمین شیرها ی زاگروس و دماوند در مقابل هجوم شغالهای سحراگرد یک زنگ خطر تاریخی درگر را بە صدا در آوردە است کە در صورت هشیاری ما در تحولات آیندە بە ما کمک خواهد کرد، البتە اگر این مشقهای تاریخی را از اول خوب تمرین و حفظ میکردیم اکنون سرنوشت ما چنین نبود.
نباید زیاد بە خود مغرور گشت، زیرا ما با تمامی توانائیهای احتمالی بخشی از طبیعت هستیم و در میان انسانها نیز خصلتهای متفاوت حیوانی و انسانی وجود دارد، بخشی همچون عقاب و برخی همچون خفاش هستند، جمعی مثل شیر و جمعی مثل کفتار زندگی میکنند، تفاوتهای این موجودات در شیوە امرار معاش و بە دست آوردن طعمەهای آنها است!
در قانون طبیعت بارها اتفاق افتادە است کە شیری تنها و خستە پس از شکار یک آهو و آمادە شدن برای نهاری دلچسب، ناگهان مورد هجوم کفتارهای زشت خوی قرار گرفتە و پس از سروصدای فراوان و کفچراندنهای ممتد، شکار را از شیر می گیرند و سپس خود بر سر آن درگیر میشوند، چون شیر کە نمیخواهد دهن خود را با بوی بد بدن کفتار آشنا کند، سرانجام ناچار میشود دسترنج شکارش را بە کفتارها واگذار کردە و در پی شکاری دیگر باشد.
ساقط نمودن یک تمدن تاریخی توسط مردمانی بی تمدن هرگز نمیتواند بە نفع پیشرفت بشر تمام شود بلکە بە یک عقبگرد تاریخی و سقوط بشر منجر خواهد شد !
اکنون چە باید کرد تا بتوان شایستەتر از میان خیل راهزنان کاروان بشریت بدون بازگشت از این گردنە حوادث گذشت ؟
اپوزیسیون ایرانی!
اگر در این دنیای پر هیاهو جائی برای اظهار نظر ما باقی ماندە باشد، باید گفت کە تائید تکثر و قبول رنگارنگی ساکنین این سرزمین در سیستم آیندە ایران و حتی در کردستان رمز اصلی همەگیر شدن مبارزات ضد استبدادی ایرانیان علیە رژیم ضد بشری اسلامی و دیگر اشغالگران است.
ضعف اساسی مبارزین ضد رژیم و جنبش آزادیخواهی در ایران در عدم بازتاب این تکثر جامعە شدیدآ متکثر و رنگارنگ ایرانی درباورها و شعارهایشان است، معموڵا یک جریان مردمی باید همچون آینە تمامنما بازتابندە رنگارنگی جامعە مربوط بە خود باشد، اما متاسفانە در رهبری غیر متکثر، مرکز گرا، مطلق اندیش و حتی فرقەای بیشتر جریانات مخالف رژیم اسلامی ایران یک جور سیستم غیر دمکراتیک و فرقەگرا و مطلقاندیش، کە کاملا خلاف تار و پود و بافت اصلی ملل و اجتماعات ایران است بە وضوح خودنمائی میکند.
اگر چە خود جریانات مذکور در طول حیات خود بە این سبک مبارزە عادت کردەاند و قادر بە درک اشکالات اساسی خود نیستند، اما نمونەهای فراوانی کە روزانە در مقابل چشمان هر انسان آزادیخواە ایرانی اعم از کرد، بلوج، ترک، فارس، عرب و غیرە در جریان است، تکرار کور کورانە یک تعصب خشک و بێ منطق سازمانی، حزبی، فرقەای ، منطقەای و گروهی است ، کە بر تمامی دریچەهای وحدت نظر و عمل برای آزادی و برابری سایە افکندە است.
برای نمونە! سازمان مجاهدین خلق بە عنوان یک نیروی مطرح، متشکل و ایدئولوژیک تنها الترناتیو ممکن در ایران را دولت در تبعید، خود خواندە خویش می داند و هیچ کس یا جریان دیگری را محق حاکمیت در ایران نمیداند.
جنبش سلطنت طلبان نیز بازگشت تاج و تخت خانوادگی بە شاهزادە رضا پهلوی را تقریبآ تنها راە رهائی واقعی دانستە و بر این خواستە پافشاری عجیبی دارند، در حالیکە حتی اگر گاهی خود وارث اصلی این تاج و تخت یعنی شاهزادە ڕضا پهلوی ملایمتی نشان میدهد، کسان دیگری با تعصبی دو آتشە، هرگونە بحث و پذیرفتن رنگارنگی جامعە متکثر ایران را خطا و گاهآ خیانت میخوانند.
حتی اگر خود شاهزادە رضا پهلوی هم چنین گفتە باشند و گوناگونی این سرزمین رنگارنگ را قبول کردە باشند، باز در اطراف ایشان هستند کسانی کە ایران را فقط سرزمین فارسها دانستە و غیر مسئولانە دیگر هموطنان غیر فارس را در موقعیت دشواری قرار میدهند، کە خود یک جور آب بە آسیاب دشمن ریختن است، زیرا این جور برخوردها نهایتآ بە تقویت ایرانستیزان منطقە و گرایشات تجزیەطلبانە منجر میشود نە بە وحدت ساکنین این سرزمین رنگارنگ و باستانی!
نیروهای چپ کە بە دنبال لغزش استراتژیک و هم صدائیهای دوران جنگ با خمینی و ضد امپریالیست خواندن این آخوند مرتجع و حیلەگر متاسفانە بە حاشیە راندە شدەاند، و در نتیجە ضعف تشکیلاتی و عدم توان تاثیر گذاری تشکیلاتی بر تحوڵات اخیر، هر اقدامی را بە بهانەهای مختلف بە آیندەای موهوم موکول میکنند و از مبارزە جدی خودداری نمودە و بە این ترتیب باز در مسیر همکاری ناخواستە با رژیم قرار میگیرند.
جبهە ملی گرایان ایران هم بیداری و هشیاری ملل ساکن ایران زمین را همچون کابوسی وحشتناک در مقابل چشمان خویش میبیند، و توان طرح راەحل منطقی و عملی را از دست دادە است و در نتیجە بە تکرار شعارهای خیالی و تفرقەگرایانە خویش دل خوش کردەاند، شعار "حفظ تمامیت ارضی ایران" تنها شعار دائمی اینها بودە و هرگز مشخص نکردند کە تمامیت یک سرزمین با نابرابری و تبعیض آشکار گروەهای مختلف ساکن این مملکت چگونە ممکن است.
شعارهای سنتی و مخرب پان ایرانیستهای متشدد آنچنان کورکورانە است ، کە ملل زندە و خواهان عدالت و برابری در ایران را بە هیچ وجە نمی بینند و یا عمدآ وجود آنها را انکار میکنند، متاسفانە در نتیجە چنین سیاستهای برتری طلبانەای، همیشە ساکنین بخشهای مهمی از سرزمین ایران رنگارنگ، بە جای احساس غرور از ایرانی بودن خویش، احساس شرم و بیگانگی را استخراج کردەاند کە بە باور بندە، این عمل پان ایرانیستهای تندرو نیز یک جوری کمک بە نیروهای ایرانگریز و تفرقەگرا بودە است، نە یک میهن دوستی حکیمانە و منطقی، زیرا اینها در نتیجە رفتار برتری طلبانە و تفریسگرانە (فارسنمودن اجباری) خود در واقع بیشتر حس بیگانگی ساکنین این سرزمین باستانی را تقویت نمودەاند، و هرگز موفق بە ایجاد یک علاقە متقابل فی مابین ملل مشترکالمنافع در ایران نبودە و نخواهند شد.
نیروهای ملی مذهبی نیز کە ملیت خود را در یک مذهب ضد ایرانی و ضد آریائی در هم آمختەاند در واقع حیلەگرانی بیش نیستند و هرگز در میهن دوستی صادق نبودەاند، اینها بە دلیل اعتقادات مذهبی هرگز نمایندگان مناسب و بی طرفی برای آیندە یک ایران متکثر و رنگارنگ از نظر ملی ، آئینی و اجتماعی نبودە و نیستند، با توجە بە تجربە چندین سالە رژیم اسلامی در ایران حکومت فرقەای و مذهبی در ایران یک فاجعە کاملآ تجربە شدە است کە هرگز نباید تکرار شود.
جنبش سبز ایران هم نتیجە یک تغیان عمومی ایرانیان علیە حاکمیت سرکوبگر و واپسگرای دینی است کە با کشمکشهای جناهای درون حاکمیت در هم آمیختە و تا کنون با دو دلی سیاسی لنگان لنگان پیش میرود، کە آن هم بە دلیل ضعفهای متعدد نیروهای سیاسی مخالف رژیم، و عدم اعتماد تودەهای مردم بە رهبری جریانات مذکور، ناچار بە امید ایجاد یک دریچە نجات با بی برنامگی در مسیر آزدی دست و پا میزند، البتە بە این امید کە این تحولات و اعتراضات روزی منجر بە سقوط نظام و رهائی نهائی بشود.
از این رو مردم آزادیخواە ایران ناچار با همراهی موقتی برخی از اصلاح طلبان داخل نظام در بی سرنوشتی و بی برنامەگی همچنان بە امید رسیدن بە ساحل آزدی پارو می زنند و این سرنوشت غم انگیز ایرانیان خود نتیجە عدم شایستگی و توانائی نیروهای بە اصطلاح اپوزیسیون، پیشرو و آزادیخواە است .
جنبش کردها!
جنبش کردها هم طی سی و چند کە همچون یک جنبش محلی دائمآ بە عنوان مزاحم و مو در دماغ رژیم عمل کردە است، و هرگز بە یک نیروی تهدید کنندە یا بە عنوان نیروی تغییر، جانشین یا سرنگون کنندە مطرح نبودە و نیست، بلکە بە عنوان مرکز نارضائی و اعتراضات ضد رژیم در طول حیات این رژیم مطرح بودە و خواهد بود.
اما خود این نیروی کورد کە هرگز پا از یک تحرک محلی فراتر نگذاشتە ، متاسفانە در درون خویش نیز دچار نفاق و انشعابات متعدد گشتە است و در نتیجە این پراکندگی در دوران کنونی، توان معاملە و مذاکرە را همچون یک نمایندە شایستە از دست دادە است، و در حد ملتی کە بیش از سی سال در میدان نبردی نابرابر بودە، بها دادە و بە تنهائی مقاومتی وصف ناپذیر و دلیرانە را در کارنامەش دارد هرگز مطرح نبودە است.
با کمال تاسف، اکنون هر کدام از جریانات منشعب احزاب کردی خود بە دنبالە روهای یک جریان سرتاسری و مرکز گرا تبدیل شدەاند.
باید گفت کە زخمی دیرینە در میان کردها دوبارە دارد در حال سر باز کردن است کە ریشە در تاریخ پر پیچ وخم کردها دارد، همان نقطە ضعف تاریخی کردها، یعنی از یک سو خوش باوری همراە با نرمش و مهربانی سیاسی در مقابل بیگانگان و حتی دشمنان خویش، آنهم در دوران مذاکرات سیاسی، و از سوی دیگر سرسختی و لجاجت در مقابل هموطنهای کرد خویش و جریانات سیاسی خودی، آنهم با تکیە بر توان بیگانە و تنها بە هدف کم کردن روی همسایە، هم وطن و همرزم خویش کە با او فقط اندک تفاوتی عقیدتی دارد!.
آنچە مشخص است، این کە پراکندگی و نهایتآ گرایشات انحرافی احزاب کردی، ناچارآنها را تبدیل بە زیر مجموعە جریانات سراسری کردە و اندک توان ملت کرد را تقسیم و در مقابل هم قرار خواهد داد، ما بە روشنی شاهد آن هستیم کە در درون جبهە کردستانی کوچکترین تحمل و احترام متقابل بە چشم نمیخورد و هر کدام از آنها در مقابل دیگر جریانات خودی، خود را نیروی اصلی و مردمی معرفی و بقیە را بی اهمیت و غیر مردمی میخوانند، در حالی کە دم از وحدت میزنند همزمان برای مقابلە و دفع همدیگر شدیدآ فعال هستند.
این جریانات از بە وجود آمدن نیروهای تازە وحشت دارند و تنها با تکیە بر روایتهای کهنە، مردەپرستی سیاسی،تبلیغ سوابق گذشتە و سپری شدە میکوشند تا تکلیف آیندە را روشن نمایند!.
تمام این مسائل در حالی اتفاق می افتد کە تمامی نیروهای کردی بە شکل جداگانە در حال معاملە و رقص و دلربائی برای یک یا چند جریان سرتاسری ایرانی هستند و بسیار سادە و در خفا تن بە معاملەهای دور از چشم ملت کرد دادە و میدهند!
البتە، نبود چهرهای کاریزماتیک، هم سطح و معمولی بودن رهبران احزاب کردی با همدیگر و آشنائی مردم عادی و پیشمرگان با نقاط ضعف و شخصیت واقعی آنها مخصوخا در اثر زندگی مشترک دوران کمپ نشینی، انگیزە و نیروی اصلی ایمان و محرکەی این جریانات را از کار انداختە است و غیر از حس غرور آمیز پیشمرگانە کە آن هم پس از سال 1990 میلادی و بە علت کمپ نشینی در عراق جای خود را بە یک جور خود خواهی کاذب دادە است، دیگر هیچ انگیزە انقلابی و مبارزاتی برای آنها باقی نماندە است.
اگر چە رمز اصلی ماندگاری آنها در کمپهای کردستان عراق نیز تنها کمکهای مالی و امنیتی حکومت حریم کوردستان و حقانیت خواستەهای ملت کرد بودە است، اما برای آشنائی بیشتری با شرایط این جریانات کردی در حال حاضر کافی است،تا بە تبدیل شدن آنها بە بلندگوی دو حزب حاکم در کردستان عراق توجە کرد، کە چگونە در مقابل جنبش عدالتخواهانە بخش وسیعی از رنجبران و محرومین کردستان عراق قرار گرفتەاند و آنها را جاسوس و مشکوک خواندە و حتی دربعضی موارد رهبران سرشناس آنها از پارت دمکرات کردستان و اتهاد میهنی کردستان عراق نیز فراتر رفتە و در مقابل گرفتن ماهانە بیشتری، معترضین در سلیمانیە را عوامل رژیم اسلامی ایران خواندند.
در حالی کە این مردم ناراضی در پارلمان کردستان نمایندە دارند و هردو حزب حاکم در تلاش هستند تا با آنها از طریق مذاکرات مشکلات را حل و فصل نمایند!
در اینجا آنچە در مورد آیندە کردستان ایران و شیوەی ادارە کردن این بخش از میهن مطرح هست، باید گفت کە تا کنون هیچ توافق عمومی و ملی میهنی وجود ندارد و درست مثل اپوزیسیون سرتاسری در ایران یا شاید هم بدتر هر حزبی خود را صاحب اصلی کردستان میخواند .
این در حالی است کە ساکنین دو بخش بسیار مهم و اساسی از کردستان ایران، یعنی ایلام و کرماشان، کە در واقع بخشهائی از استان لرستان و همدان نیز جزء حوزە فرهنگی و گویشی آنها است، هرگز رهبری هیچکدام از این جریانات را نپذیرفتە و بە رهبری آنها اعتماد ندارند، اکنون ساکنین این نواحی بخوبی در یافتەاند، کە حدود چهاردە حزب و سازمان سیاسی مدعی رهبری آن بخش از کردستان وجود دارد کە صد در صد رهبری و سیاستگذاری اصلی آنها را کردهای ساکن مناطق دیگری در دست دارند و بیشتر رسانەها ، نوشتار و گفتمان رسمی این جریانات چیزی غیر از گویش ساکنین نواحی ایلام و کرماشان است، همە این 14 جریان از جانب حکومت کردستان عراق حمایت مالی میشوند، و بە جریانات مربوط بە کردهای ایلام و کرماشان اعم از شیعە و یارسانی بە چشم بیگانە نگاە میشود نە یک هم وطن هم سطح و برابر با آنهای دیگر.
بە همین دلایل در معادلات و معاملات مخفیانە حکومت حریم برای کردستان ایران یک جور توطئە و دوگانگی بە چشم میخورد کە شاید ناشی از تفکرات دینی و گویشی آنها باشد، زیرا عملآ در فکر تقویت جریانات وابستە و نزدیک بە خودشان هستند و از این طریق نا عادلانە است کە در سرنوشت بخشی از مردم کردستان بدون اجازە آنها دخالت نابجا صورت میگیرد!.
ناگفتە نماند کە اخیرآ زیر فشار جنبشهای حقوقی، فرهنگی و سیاسی در میان ساکنین ایلام و کرماشان، مخصوصآ تشکلهای یارسانی در تبعید، برخی از احزاب سیاسی کرد بە یک پولیتیک فریبندە روی آورداند، تا از این طریق بشود با ترفندی از کنار این جنبش ریشەدار گذشت و مسیر مردم منطقە را بار دیگر منحرف کرد، جنبشی کە خواهان روشن شدن سرنوشت سیاسی و مشارکت عمومی در امور اداری و سیاستگذاری مربوط بە کردستان و ایران است و مخاطب خود را هم جریانات کردی و هم جریانات سرتاسری ایران میداند.
این جنبش نمیخواهد کە دیگران از تهران، اصفهان و یا از سنندج و مهاباد یا جاهای دیگر برایشان تائین تکلیف نمایند و بدون مشارکت و دخالت مستقیم ساکنین این نواحی در کلیە امورات منطقە خود هیچ سیاستگذاری و سییستمی را نخواند پذیرفت، اکنون شکی در آن نیست کە این مردم هرگز نمیخواهند سرنوشتشان مورد معاملە کسانی قرار بگیرد کە منتخب آنها نیستند، بلکە بیشتر مشخصەهای آئینی و فرهنگی و ملی آنها را نە آن گونە کە هست، بلکە وارونە و آنگونە کە بە نفع خودشان است معرفی کردە و می کنند.
بە عنوان مثال وارد کردن یک فرد وابستە حزبی از این نواحی در کمیتە مقام مشاورت یا مسئولیت ظاهری فلان حزب هیچگاە بە معنی قبول حقانیت خواستەهای مردم آن نواحی نبودە و نیست، زیرا اشخاص وابستە بە احزاب و کسانی کە سالها از فرهنگ، گویش و آئین مردم این نواحی بریدەاند و همە چیز را در حزبی کردن جامعە میبینند، نمیتوانند از آقایان زندەیاد جبار فرمان، ملابختیار در اتحادیە میهینی و یا از آقایان فلکالدین کاکەی و سرتیپ کاکەی در حزب دمکرات کردستان فعالتر و مواثرتر باشند، در حالیکە با وجود آنها در احزاب حاکم مشکل کاکەایها و فەیلیها در عراق و کردستان عراق نە کە حل نشدە است بلکە پیچیدەتر نیز گشتە است و توان آنها را بە حزبی و غیر حزبی تقسیم و تحلیل بردە است.
در حالی کە در نتیجە این مهرەچینیها، هر دوبخش کاکەای و فەێلی در عراق چە از نظر آئینی و چە از نظر گویشی دچار اضمحلال و آسیمیلاسیون عمدی شدەاند!
در این دوران گلوبالیزاسیون و مدرنیتە بحث بحث عدالت و برابری است و دیگر برای انسانهای واقعی، ظلم سیاە و سفید و تبعیض خوب و بد ندارد، چون تبعیض و تجاوز بە حقوق انسان، توسط یک کرد، یک ترک، یک فارس یا یک عرب، تجاوز و تبعیض حساب میشود و قابل بخشش نیست!
امیدوارم خوانندەگان گرامی با بزرگواری خویش همچون یک زنگ خطر و یا یک پیام درونی از جانب هموطنی کرد بە مطلب نگریستە و همچون گذشتە با تعصب حزبی با آن برخورد نکنند، زیرا این نوشتار بی پردە با دست گذاشتن روی نقاط بسیار حساس ملت کرد و ملل ایران سعی دارد تا در حد توان خویش ناگفتەها را باز کردە و بخشی از هموطنان را هشیار نماید، تا با چشم باز بە استقبال آیندە روشنتری برویم، نە از روی احساسات کورکورانە بە سوی سرنوشت نا معلوم دیگری گام برداریم، زیرا غفلت کنونی ما چند نسل دیگر را با خود بە سوی آیندەای غیر قابل اعتماد و پر از خطرات متفاوت هدایت میکند.
از این رو بندە بە باور خویش در مسیر خدمت و ایجاد یک وحدت پایدار گام بر میدارم کە بر واقیعات، عدالت و درک درست از مشترکات و تفاوتهای موجود بنا شدە باشد، نە بر انکار حقایق موجود و نە بر فریب بخشی از یک جامعە و حفظ منافع دائمی و مافیائی یک گروە خاص بر دیگر گروەهای اجتماعی و آئینی...
در رابطە با ادعای دمکراسی خواهی و دمکرات بودن، باید عرض سود کە دمکراسی یک معادلە روشن و کرداری است، یعنی در عمل همان معادلە سادە دو دو تا مساوی است با چهار تا را میشود در نظر داشت تا در پایین بە نتیجەی برسیم.
همان گونە کە دو دوتا هرگز نمیشود هفتتا، هیچ جریان غیر دمکراتیکی نیز نمیتواند مجری دمکراسی باشد!
مثلآ یک جریان سیاسی کە در کردار روزانە ، در امور درون تشکیلاتی خود، در برخورد با مردم و جریانات دیگر کاملآ دمکراتیک عمل نمیکند و غیر دمکراتیک است، هرگز نمیتواند دمکرات باشد، آری چنین جریانی هرگز نمیتواند مجری ایجاد دمکراسی باشد، اگر چنین جریاناتی حتی تمام شعارهای دمکراتیک دنیا را بر دوش خود و هوادارانشان حمل نمایند ونام خود را حزب صد در صد دمکرات دنیا بخوانند، باز ممکن نیست پس از دسترسی بە قدرت راهی غیر از راە فاشیزم را بپیمایند.
با زبانی دیگر باید گفت، کە هرگز یک جریان غیر دمکرات با شعارهای دمکراتیک قادر بە تامین آزادی برای مردم نیست، اگر فلان جریان سیاسی یک بار در آزمایش و تمرینات دمکراسی دوران قبل از دسترسی بە قدرت، آنهم در پیوند با روابط درون سازمانی و مناسبات درونی خود مردود شدە باشد، در رابطە با واگذاری قدرت سیاسی بە چنین جریاناتی بدون داشتن تضمین امنیتی کافی و در دست داشتن اهرمهای کنترول قدرت، با اطمینان میتوان گفت کە یک ملت و یک مملکت قربانی یک فاجعە و شکست خواهد شد!
اگر باز بخواهیم نزدیکترین نمونە یک تجربە سیاسی بە خود را در دنیا بررسی نمائیم، بدون شک باید بە تجربە حکومت هریم (حریم) در کردستان عراق دقت بیشتری داشتە باشیم و تمام تجربە این دیار را همچون یک منبع پر ارزش بە آزمایشگاە ملی خود برای موفقیت در آیندە تبدیل نمائیم.
مخصوصآ برای ساکنین کرماشان و ایلام کە بنا بە شرایط خاص خویش باید از زاویە دیگری بە این تجربە بنگرند، سرنوشت همزبانان و همکیشان کرد فەیلی ، کاکەایها و کردهای شیعە را باید با دقت زیر نظر داشتە باشند.
چرا ؟
چون این تجربیات اتفاقاتی است کە میتونند در آیندە گریبانگیر ما بشوند بە همین دلیل شایستەتر آن است کە ما خود بیشترین درسها را از آن گرفتە باشیم و از تکرار زشتیهای آن جلوگیری کردە خوبیهای آن را تقویت نمودە و بهترین بهربرداری را از تجربەهای آن بنمائیم.
بە باور بندە، دو سوال بسیار مهم هستند کە جواب یک معمای کردی را روشن خواهند کرد.
1- آیا گرە زدن امنیت ملی و منافع ملی یک ملت و مملکت بە منافع حزبی درست است؟
یا درستتر آن است کە این دو از هم مجزا و صداقت و محبوبیت حزبی در همخوانی و موازی گشتن اقدامات آن حزب با امنیت و منافع ملی یک مملکت ارزشگذاری شود!
2- آیا هنگامیکە یک حزب مقدسات ،منافع و امنیت ملی یک ملت را بە منافع مافیائی و گروهی خویش گرە میزند، سرنوشت مخالفین و منتقدان چنین احزاب و سیستمی چە خواد بود؟
مگر نە هر انتقادی توهین بە مقدسات معرفی خواهد شد؟
مگر نە اینکە با توجە بە تمایلات چنین سیستمی بە تبعیض ، سرکوب ، نابودی مخالفان و سپس در نتیجە تمام این تبعیضات و سرکوبها ، بروز اعتراضات، کشمکشهای داخلی و قرار گرفتن ملتی در مقابل همدیگر اجتناب ناپذیر میشود و امنیت ملی و منافع ملت در خطر آسیبپذیری و نابودی قرار میگیرد؟
با یک نگاە دقیق بە گذشتە، می بینیم کە جریاناتی کە خود زمانی در جبهە آزادیخواهی قرار داشتند و برای برابری، عدالت اجتماعی و آزادی انسانها مبارزە میکردند، چگونە پس از دسترسی بە قدرت تغییر ماهیت دادە و چنان فاسد شدەاند کە جامعە را تقسیم بە رنگهای متفاوت کردە و جنگ داخلی راە میاندازند، موجودیت حزب خود را هم وزن موجودیت یک ملت ، امنیت ملی را هم ردیف امنیت و منافع حزب ترجمە و تحلیل میکنند، از این طریق امنیت ملی و منافع ملی در عمل قربانی منافع و خواستەهای گروه حزبی میشود ودر نتیجە ایجاد این توهم خود حزب بە یک جریان مافیائی ویا یک سازمان سرکوبگر تبدیل گشتە و کم کم افتخارات و مقدسات ملی جای خودرا بە مقدسات و افتخارات معمولآ ساختگی و حزبی میدهند .
آنگا است کە برای اجرای چنین طرحی یعنی کنترل جامعە بە نفع حزب و نە بە نفع ملت، سازمانهای امنیتی همچون پاراستن (پاسداری) .زانیاری (اطلاعات) و آسایش (امنیت) و غیرە صرفآ بە جای پاسداری از امنیت ملی و میهنی بە نگاەبانی از حزب و منافع حزبی پرداختە و منافع اساسی ملت در حاشیە قرار می گیرند، سرنوشت بخشهائی از میهن بە قضا و قدر سپردە میشود و غیرە...
با توجە بە تمام داستان بالا، اینچنین است کە بە وجود آمدن جنبش تغییر (گۆڕان ) نیز همچون یک مرکز اعتراضی برای مجموعەای از ناراضیان از این جور احزاب و شیوە ادارە آنها اجتناب ناپذیر و ناگذیر میشود.
بە زبانی دیگر جنبش گۆڕان (تغییر) با تمام خوبیها و بدیهای کە ممکن است داشتە باشد، مولود عملکرد و رفتارهای همین حاکمان کنونی سبز و زرد کردستان میباشد نە چیز دیگری، هیچ کدخدای فهمیدەای گرفتاریهای درون روستای خویش را بە زرنگی کدخدای دە بالائی نسبت نمیدهد، زیرا با این عمل لیاقت خودش را زیر سوال خواهد برد!.
در نهایت باز بە گذشتە بر میگردیم و از تاریخ کمک میگیریم تا مسیری تازە را برای پیشرفت بە سوی آیندە بیابیم، با توجە بە چنین شرایطی و با در نظر گرفتن چشمان حریس سازمانهای متعدد مافیائی کە بیشتر از جانب دشمنان این آب و خاک تغذیە و تقویت میشوند، لازم و ضروری است کە سرتاسر لرستان کوچک و بزرگ و ایلام و کرماشان خود را برای تغییرات اجتناب ناپذیر و مهمی آمادە سازند، تا باری دیگر نقش تاریخی فرزندان راستین ایلام باستان و ماد کهن را بە نمایش گذاشتە و خیل کفتارهای پلید را از دیار خورشید نشان خویش دور بداریم و با عدالت و برابری در کنار دیگر اقوام متمدن، آیندەای شایستە را برای فرزندانمان سازمان دهیم.
هموطنان گرامی، این دیار سرفراز همیشە مفیدترین نقشهای تاریخی را در حفظ میهن و فداکاری بی توقع ایفا کردەاست، بگذارید اینبار نیز زاگروس سربلند آوای غرور آفرین تنبور و کمانچە ، هورە و دایە دایە را در هم آمیزد و از کرد و لر باز واحدی اجتناعی ، فرهنگی و سیاسی مشترک بسازد تا زخم تفرقە و پراکندگی این نژاد اصیل را با مرهم عشق بە میهن و مردم التیام بخشد، تا بشود بە لشکر خستە و سرگردان کرد و لردر این آشفتە بازار سیاست و معاملە بر سر سرنوشت میهن جان تازە و روحی سالم ببخشید، تا مرز مام میهن را از جیهون تا جولان عزیز بداریم نە در حریمهای ساختگی اربابانی کە خود نوکر بیگانەگانند بە لغمەهای حرامشان بسندە کنیم !
هم وطنان، اهداف کوچک انسان را کوچک و بی مایە میگرداند، اهداف بلند است کە انسان را بە آسمانها رساندە و میرساند، پس گرد گردآب منطقە سبز یا زرد گشتن یک آرزوی کوچک است کە نشان از کم مایگی دارد نە از سرفرازی فرزندان دیاکو، بیائید بە دریا و اقیانوس بپیوندید ایران را دریابید و از آن خود بدانید زیرا اینجا سراسر سرزمین ما بود، از این طریق است کە در آیندە خاور میانە میدان اصلی کارزار ما خواهد بود!
بە فکر توان و اندیشە خویش باشید زیرا این امامزادەها کە بە نذر شما محتاج هستند از خود شما نیرو گرفتەاند پس شما چیزی از آنها نخواهید گرفت، آری، معجزە واقعی در اندیشە خود شما است نە در دستان هیچ امامی!
بە امید رستاخیز نیروهای اصیل آریائی و درخشش مهربانانە خورشید آرزوها بر دیار آریوبرزنهای زاگروس دیرین!
علی مهرابی 2011-03-20
Sarane100@yahoo.se