۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

شیعره‌کان کاک مه‌قه‌دم خۆسره‌وی

  
نوروز خوش هاتی خیر و پا ته  وه                مردم مزگانی نوروز هاتوه
          نوروز هاته وه جور جارجاران                    شاخه وفر و دول  وفراوو  واران
     نوروز هاته وو شادی خسته دل              آوا بیو تفاق سامان سای بلبل
هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز
زیارت قبول



تاریخ اهل حق - یارسان



اگر چه بسیاری از پژوهشگران غیر ایرانی و ایرانی کوشیده‌اند، شناسنامه کهنه مهرپرستی و پاک دینی زرتشتی و مانی‌گری و مزدکی‌گری برای مذهب یارسان به‌دست دهند و آن را به دورانهای پیش از اسلام برگردانند تا به‌درستی و به‌ حق این آئین تناسخی را از اسلام دورنگهدارند، ولی واقعیت آنست که آئین یاری (یارسان) با وصف تشابهات و پذیرش نکاتی از دین‌های پیش از اسلام، کمترین ارتباط و همراهی با آنها را دارد و این دین یک آئین ابداعی پس از اسلام است که با مطرح نمودن فلسفه “سر مگو“ (رازداری) و تناسخ روح درمقابل دین وارداتی عربها برجسته گردیده‌است. از آنجا که یارسانیان، مهر یا خورشید را مقدس می‌دانند و پایبند به پاکی و راستی و درستی و مساوات و برابری هستند، به‌ همین دلیل پژوهشگران خاورشناس را به این راه کشانده که ریشه مهرپرستی و مزدکی برای یارسانیان بجویند.
بعداز غلات یا غلو گویان، از اولین درویش‌هایی که علنا تئوری تناسخ روح را به شیوه امروزی یارسانیان مطرح نمود، بهلول کوفی یا قرمسی، معروف به بهلول دانا در اواسط قرن دوم تا اوایل قرن سوم هجری یعنی در دوره خلافت هارون‌الرشید بود. عبدالحسین زرینکوب تاریخ‌نویس ایرانی آورده‌است که: هارون‌الرشید خلیفهٔ عباسی در سال ۱۸۸ هجری قمری بهلول را در کوفه ملاقات کرده و به‌ سخنان عبرت‌انگیز او گوش فراداده‌است.[1] و گفته‌شده‌است که‌ گاهی هارون‌الرشید از اندرزهای بهلول دانا و داود طائی به‌ گریه می‌افتاده‌است. بهلول که ذات خدایی را در وجود انسان تبلیغ می‌کرد، حواریونی نیز داشت و به‌خاطر دوری جستن از خطر مرگ، خود را به دیوانگی می‌زد، در صورتیکه آنگونه که‌ تاریخ نویسان آورده‌اند، او یکی از دانایان زمان خویش بوده‌است. بنا به فلسفه آئین یاری خداوند برای تماس با بندگانش و هدایت آنان در هر دوره‌ای که لازم بداند، همراه فرشتگان مقربش در جسم پاک‌ترین آفریده‌ خود بر روی زمین ظاهر می‌شود. این ظهور خدا در جسم انسان را به‌ دوره‌های کامل و ناکامل رده‌بندی کرده‌اند. دوره ناکامل مانند دوره بهلول و یا شاه فضل ولی، یکی دیگر از صاحب‌ذاتان یارسان و دیگران، که قادر به تشکیل دیوان عالی یاران حقیقت نبوده‌اند، گفته‌ می‌شود و دوره‌های کامل مانند دوره شاه‌خوشین و سلطان‌سهاک و غیره هستند که با حضور خداوند برروی زمین، دیوان عالی یاران حقیقت برگزار می‌گردیده‌است. در تاریخ پیدایش جهان گویا پنج مرتبه این دیوانعالی یا نشست بزرگ تشکیل شده‌است: دو بار در عالم شریعت و یک بار در فاصله بین طریقت و معرفت و دو بار در عالم حقیقت.
در فلسفه یاری آمده‌است که یارسان به تکامل جهان در مراحل مختلف، مانند مرحله شریعت (از زمان آدم تا دوره محمد)، طریقت (از زمان علی تا دوره شاه‌خوشین)، معرفت (از زمان شاه خوشین تا دوره سلطان سهاک) ونهایتا دورهٔ حقیقت (از زمان سلطان سهاک به‌ بعد) اعتقاد دارد. یعنی یارسانیان مرحله یا دوره شریعت را اطاعت بی‌چون‌وچرای آفریده‌ از آفریدگار و دوره طریقت را در جستجو و تعیین راه و طریق برای نزدیکی انسان به‌ خدا و معرفت را دوره عرفان و دوری و بیزاری از خود خواهی و مادیات دانسته و دوره حقیقت که مرحله تکامل یافته تر خودشناسی و خداشناسی است، مرحله حق و حقیقت می‌داند که در آن، بقاء را در فنا، یا به‌ گفته‌ بودا در نیروانا می‌جوید. اما تقسیم بندی تاریخی را با حفظ این مراحل و بنا به کتاب‌های مقدس یارسان، به چهار مرحله به ترتیب زیرین می‌توان تفکیک نمود:
مرحله تاریخی اول
مرحله‌ تاریخی یکم از دوره علی بن ابیطالب تا دوره شاه خوشین لرستانی را در بر میگیرد که از نظر فلسفه اعتقادی، آن را مرحله طریقت نامند. آنگونه که در کتب مقدس یارسان آمده‌است، علی بن ابیطالب (تولد ۵۹۸ میلادی و قتل ۶۶۱ میلادی برابر سال ۴۰ هجری قمری) خلیفه‌ چهارم مسلمین، امام اول شیعیان و پسر عمو و داماد محمد اولین کسی در اسلام است که اهل حقان او را حجت خدا می‌دانند. به‌ همین دلیل به یارسانیان علی‌الهی هم می‌گویند. در واقع بسیاری از صاحب نظران ملت شناس و پژوهشگران در امور مذاهب براین باور اند که چون مسلمانان در آن ایام هیچ مسلک غیراسلامی را تحمل نمی‌کردند، بنابراین پیروان یاری مجبور بوده‌اند خودرا به‌ زیر پرچم محبوب‌ترین شخصیتهای اسلام بکشانند که از آزار آنان در امان بمانند. همین کار، بسیاری از محققان را به بیراهه کشانده‌است که گویا اینان از شییعیان افراطی و مسلمانند. درصورتیکه این طور نیست و مرام و مسلک یارسانیان با مسلمانان کاملاً متفاوت است. پیروان یارسان در این مرحله و بعدها نیز به پیروان “سر مگو“ معروف شدند. زیرا اینان مجاز نبودند آئین و مرام خودرا درملاء عام بیان و تبلیغ کنند. لذا آن را بصورت سرّ (راز) در سینه خویش نگاه می‌داشتند.
مرحله تاریخی دوم
مرحله‌ تاریخی دوم از دوره شاه خوشین تا آغاز دوره سلطان سهاک بوده که به دوره معرفت معروف است. شاه خوشین لرستانی که همانند عیسی مسیح از مادری باکره بدنیا آمده بود، از اولین رهبران یارسان بود که از آلات موسیقی (تنبور) جهت بیان عرفانی و ذکر در مراسم مذهبی یارسان استفاده نمود. تولد و غایب شدن شاه خوشین (۴۰۶-۴۶۷ هجری برابر ۱۰۱۴ تا ۱۰۷۴ میلادی) هم‌زمان بود باضعف خلفای اسلام در بغداد و حاکمیت غزنویان و سلجوقیان که این سلاطین ترک‌نژاد، در مناطق لرستان و کردستان امیرنشین، چندان تعصب مذهبی نشان نمی‌دادند. به‌ همین دلیل این ولایات، به‌ صورت مرکز جنبش صوفیگری و دراویش درآمده بود. بنابر این شاه خوشین که گویا نهصد شاگرد یا همراه داشته‌است، علنا در این سرزمینها شفاها و حضورا درشهرهایی مانند همدان، دینور، کرمانشاه و غیره به تبلیغ مرامی خود پرداخته بوده‌است. او درباره برخورد با منتقدین خویش می‌گوید:
“من آن درم در ویران‌ها گنجم/سخندان و سخن فام و سخن سنجم
سرحلقه ده و دو و چهار و پنجم/از کور و نابینایان نمی‌رنجم“[2]
دراویش یا حواریون شاه خوشین به دلایلی که روشن نیست شرح مرام و فعالیت دینی خودرا ثبت نکرده‌اند و آن را سینه به سینه به نسلهای بعد از خود رسانده‌اند. با در نظر گرفتن جو حاکم می‌توان دلایل آن را بدین ترتیب توضیح داد که یا آنان باسوادی درمیان خود نداشته‌اند که این وظیفه را انجام دهد و یا با پیروی از همان سر مگو، مجاز بوده اند که مسائل را فقط به افراد محرم و قابل اعتماد برسانند. در دفاتر یارسان قید گردیده که بابا طاهر عریان و با سواد، هم‌زمان با شاه خوشین لرستانی و حتا گویا یکی از حواریونش بوده‌است. البته‌ این مسئله نمی‌تواند درست باشد، زیرا شاه خوشین در سال ۴۰۶ هجری قمری متولد شده و بنا به سند تاریخی هنگامی که فقط چهار سال عمر داشته یعنی در سال ۴۱۰ هجری قمری، بابا طاهر فوت نموده‌است. در هر حال اشعار و روایات دوره شاه خوشین و پیروانش که امروزه در دست است، در زمان سلطان سهاک به رشته تحریر درآمده‌اند. در فاصله بین دوره شاه خوشین و سلطان سهاک دراویش دیگری مانند بابا نائوس جاف و بابا سرهنگ دودانی ظهور نموده‌اند و هرکدام از اینان گویا مامور و موظف بوده‌اند ظهور سلطان سهاک و دوره حقیقت را به پیروان بشارت دهند.
مرحله تاریخی سوم
مرحله‌ تاریخی سوم از دوره سلطان سهاک تا آغاز دوره سید براکه گوران را در بر می‌گیرد. این دوره کامل را به دلیل حضور خداوند و چهار فرشته‌ و چهل تنان و ۷۲ پیر در اورامان و تشکیل جم بیا وبس (دیوان عالی یاران حقیقت) و تدوین مرام و مسلک یارسان به شکل نوشتاری، آغاز دوره حقیقت گویند. پس یارسانیان یا اهل حقان در دوره سلطان سهاک به‌ مرحله حقیقت رسیده‌اند، زیرا سلطان سهاک دستورات و مراسم دینی را برای پیروان خود در یک دفتر یا کتاب مقدس به‌ نام دیوان گوره یا نامه سرانجام به همراه یارانش به رشته تحریر در آورده‌اند.
ظهور سلطان سهاک (۶۷۰ - ۸۰۳ هجری فمری برابر ۱۲۷۰ تا ۱۴۰۰ میلادی) که گویا ۱۳۰ سال نیز عمر نموده و در سال ۷۸۸ هجری (۱۳۸۵ میلادی) امیر تیمور لنگ در راه خرم‌آباد به تبریز در کوههای اورامان به حضورش بار یافته‌است، در شرایط تاریخی‌ای به‌ وقوع پیوست که اروپاییان در جنگهای صلیبی شکست خورده‌بودند و شهر مقدس بیتلهم (بیت‌اللحم)را از دست داده بودند و مغولان خونخوار بر سراسر خاورمیانه و ایران تسلط داشتند و مرکز قدرت اسلام در دست مغولان و نوادگان تازه مسلمان شده آنان بود. در این برهه از زمان بود که امکاناتی برای رشد جنبش صوفیگری و گسترش مکتب وازایش (تناسخ) روح و در لوای این مکاتب طرح مسائل اجتماعی به‌ وجود آمده بود. در چنین جوی، سلطان سهاک فرزند شیخ عیسی برزنجه‌ای در کوههای اورامان کردستان در فاصله سالهای ۷۰۰ تا ۷۷۰ هجری برابر با ۱۳۰۱ تا ۱۳۶۹ میلادی، مکتب یارسان و قوانین و دستورات مذهبی آن را به شکل امروزی آن پایه‌گذاری و تدوین نمود. چه بسا مکان گزیدن در کوههای صعب العبور اورامان یکی از عواملی بوده که وقایع نگاران زمان نتوانسته‌اند به او دسترسی پیدا کنند و در نتیجه به ندرت در تاریخ شرحش آمده‌است. در عوض این کوه نشینی حسنی دیگر داشت که دور از چشم قدرتمندان متعصب هم بود. البته با تمام این توصیف و ضعف نسبی اسلام و دور از دید حاکمان مستبد، نه اینکه اینان در امان کامل نبودند بلکه دیگر مذاهب اقلیت حتی آنهایی‌که دارای کتاب به‌اصطلاح آسمانی هم بودند، موقعیت بسیار درخشانی در همسایگی متعصبان و افراطیون مسلمان نداشتند. این اقلیتها به عناوین مختلف تحت پیگرد قدرتهای محلی مسلمان و افراطیون خشک مغز بودند. اگر چه سلطان سهاک، پیروان و حامیان فراوانی حتا در میان مسلمانان سنی مذهب هم داشت، ولی مدام به بهانه‌های گوناگون او و حواریونش تحت اذیت و آزار قرار می‌گرفتند و عاقبت نیز به‌دست همان مسلمانان متعصب به این بهانه که بیشتر هم کیشان مسلمان سنی مذهب آنها و از جمله یکی از سر کردگان کرد به‌نام پیر میکائیل دودانی را به آئین خود کشانده‌است، در فرصتی به قتل رسانده‌شد. حورایون مهم سلطان سهاک از اورامان گریختند و به کوههای دالاهو، به مکانی معروف به سرانه پناه بردند و نوشته‌های مذهبی خودرا نیز نجات دادند. با وصف گذشت هفتصد سال از تاریخ نگارش این نوشته‌ها، هنوز هم رسما اجازه چاپ در کشورهای اسلامی به آنها داده نشده‌است.
مرحله چهارم
مرحله‌ چهارم از دوره سید براکه گوران تا به امروز را در بر می‌گیرد. در فاصله مرحله سوم و چهارم دوره‌های ناکامل دیگری از به‌اصطلاح ظهور خداوند بر روی زمین مانند ظهور خان الماس و خان آتش و یا سید فرضی و شیخ امیر زوله‌ای و حواریون آنان به‌وقوع پیوست، که هیچکدام از این دوره‌ها جمع بیا و بس یا دیوان عالی یاران حقیقت را تشکیل ندادند.
ظهور این دراویش و دوره‌های ناکامل هم‌زمان بودند با سقوط سلسله صفوی و روی کار آمدن سلسله‌های افشاریه و زندیه و قاجاریه در ایران که در واقع سر رشته کارها در مملکت نیز از هم گسسته بود و حکومتهای خان‌خانی محلی کمترین توجهی به دولت مرکزی داشتند. فیلسوف نامدار ایران در قرن بیستم، احسان طبری، با استفاده از نوشته‌های جیمز موریه در کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، موقعیت جامعه ایران آن عصر را در سطور زیر بدین گونه ترسیم کرده‌است: “ایران، درآغاز قرن نوزدهم (میلادی)، در قیاس با جوامع اروپای غربی که در آنها سرمایه‌داری صنعتی دیگر سلطه اقتصادی خویش را استوار کرده و به تدریج سیطره سیاسی خود را محکم مینمود، یک کشور عقب مانده فلاحتی قرون وسطایی آسیایی بود، دارای یک نظام اجتماعی دیرینه که دیگر به‌طور قطعی و نهائی بسوی فروپاشی، تلاشی و انحطاط می‌رفت“. درچنین شرایطی نیز همانند ضعفهای دوران قبل حاکمان، زمینه برای رشد عرفان و محفلهای مذهبی غیر از مذهب حاکم فراهم بود، و چون در جوامع کرد نفوذ دین حاکم نیز از حلقه‌های ضعیف قدرت حکومت مرکزی بود، بنابر این در کردستان، این امکانات بیشتر وجود داشت.
قابل ذکر است که در طول تاریخ نوین ایران همیشه بین حاکمان مستبد و ملایان مذهب قدرتمند در مملکت نیز، اگر چه هر دو به منافع خود و در خلاف خواست توده‌های مردم گام برمی‌داشتند، اختلافاتی وجود داشت و اغلب حاکمان مستبد می‌کوشیدند از نارضایتی‌های مردم که به‌صورت تشکیل مذاهب نو بروز می‌کرد، با پشتیبانی نسبی از این مذاهب تازه تأسیس، علیه ملایان بهره گیرند. در تاریخ ایران نمونه‌های فراوانی داریم که گاهی این مستبدان و پادشاهان برای تهدید روحانیون مذهب رسمی، به‌کیشهای به‌اصطلاح الحادی علیه دین مسلط، نیز میدان می‌دادند. همانگونه که شاهپور در اوایل به مانی‌گری و قباد به مزدکی در مقابل مغهای زرتشتی و میرانشاه تیموری به حروفیه و محمد شاه قاجار به شیخیه در مقابل روحانیون متعصب شیعه در آغاز روی خوش نشان دادند تا باصطلاح روی مغها و آخوندهای تن پرور را کم کنند. البته این حاکمان اغلب در چنین سیاستی موفق هم نمی‌شدند و عاقبت مجبور بودند عقب نشینی کنند و تن به آشتی و سازش بدهند و حتا در سرکوب دگر اندیشان نیز با روحانیون دین حاکم، هم آوا شوند. در چنان جو ناسازگار اوایل قرن نوردهم، مرحله چهارم تاریخی یارسانیان آغاز گردید. در این دوران مورد بحث یا به زبان تاریخ از همان غروب قرن هیجدهم و طلوع قرن نوزدهم، شاهد غضب آتشین روحانیون متعصب شیعه در سرکوب جریان‌های به بزعم خود به‌اصطلاح انحرافی و کفرآمیز هستیم. به عنوان مثال مبارزه علیه اصولیون و اخباریون (میرزا محمد اخباری)، شیخیون (شیخ احمد احسایی، مرگ بسال ۱۲۴۱ هجری، برابر ۱۸۲۴میلادی) وبعدها بابیان (سید علی محمد باب اعدام به‌سال ۱۲۶۸ هجری برابر ۱۸۵۰ میلادی) و تصوف می‌توان نام برد.
در این ایام روحانیون افراطی مذهب رسمی برای مرعوب کردن حاکمان مملکت و گاهی برای وحشت ایجاد نمودن در میان مردم، مسئله یهودی‌کشی، ارمنی‌کشی، شیخی‌کشی، بابی‌کشی و صوفی‌کشی را به‌راه انداختند. دتاین میان کم نبودند از مردم ناآگاه و ساده لوح، که چه بسا از ترس جان خویش در این دگراندیش کشی، به عامل دست روحانیون وحکومتگران تبدیل می‌شدند. این دوران مصادف بود با گسترش نسبی فرقه شاه نعمه اللهی در سراسر ایران. اگر چه این فرقه از صوفیه نیز مانند بقیه فرقه‌های دیگر، بنا به آنچه از نوشته‌های دکتر زرین کوب و سعید نفیسی بر می‌آید، از اواخر عهد زندیه تا آغاز قاجاریه از دست فقهای متشرعه نظیر آقا محمدعلی بهبهانی کرمانشاهی (مرگ ۱۲۱۶ هجری ق.)، که به‌ صوفی کش معروف بود، روزگار خوشی نداشتند، ولی از اواسط حکومت فتحعلی شاه به‌بعد، به‌ویژه پس از بی نتیجه ماندن جهاد سید محمد بن سید علی طباطبائی (مرگ ۱۲۴۲ هجری ق.) علیه روسیه و شکست ایران در آن جنگ و از دست رفتن ولایاتی چند نظیر گنجه و شیروان و غیره، از احترام این روحانیون نزد فتحعلی شاه به‌مراتب کاسته شد و دیگر کمتر به حرفهایشان توجه می‌شد. این موضوع خود از فشار بر صوفیه و دراویش و تعقیب آنها هم کاست و در نتیجه در غرب ایران و به‌ویژه مناطق کردنشین، میدان فعالیت نسبتاً وسیع تری برای آنان بدست آمد.[3] در چنین جوی بود که در میان کوهها و دشتهای دول دالان گوران در منطقه کرمانشاه (کردستان ایران)، شخصیتی عارف و صلح طلب بنام، سید حیدر، معروف به سید براکه گوران، فرزند سید منصور گوران و نوه سید یعقوب گوران، یکی از صاحب ذاتان و از دراویش منفرد دوره صفوی بوده‌است، در سن چهل و چهار سالگی (۱۲۵۴ هجری ق.) مدعی خدا مهمانی شد و به‌مرور زمان ۳۶ درویش (حواریون) به او گرویدند که باخود و دو فرزند و یک نوه اش جمع چهل تنان را تشکیل دادند. قابل ذکر است که سال تولد سید براکه، بنا به حروف ابجد (“از داخل بی نه سمت“)، الف=۱ و ز=۷ و د=۴ و الف=۱ و خ=۶۰۰ و ل=۳۰ و ب=۲ و ی=۱۰ و ن=۵۰ و ه=۵ و س=۶۰ و م=۴۰ و ت=۴۰۰ جمع آن برا بر ۱۲۱۰ (۱۷۹۴ میلادی) است در دفاتر مقدس یارسان نیز آورده‌اند، نوشته شده و سال وفاتش را، آنهم بنا به حروف ابجد “راصغ“، یعنی ر=۲۰۰ و الف=۱ و ص=۹۰ وغ=۱۰۰۰ که جمع آن ۱۲۹۱ هجری قمری برابر با ۱۸۷۳ میلادی است، آورده‌اند.
امروزه بیش از چهار میلیون یارسانی در خاورمیانه زندگی می‌کنند که بیش از دو و نیم میلیون از آنان در ایران هستند. متاسفانه وضع سیاسی اجتماعی این مردم بمراتب بدتر از بقیه اقلیتهای مذهبی است، زیرا اولا؛ بدلایلی که در فوق به آنها اشاره شد، دین یارسان، نه فقط از طرف حکومتها و مذهب حاکم درمنطقه، بلکه از طرف اروپائیان نیز به‌عنوان یک مذهب اقلیت (مثلاً مانند بهاییان ایران و ایزدی‌های ترکیه و سوریه و عراق) شناخته نشده و مورد حمایت قرار نمی‌گیرد. قابل ذکر است که ایزدیان شاخه جدا شده‌ای از یارسانیان دوره شاه خوشین هستند که امروزه در سه کشور نامبرده فوق زندگی می‌کنند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر